Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2973 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
roll out the red carpet
<idiom>
U
حسابی پذیرایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arithmetic expression
U
عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
averaging
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
averages
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
average
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean
U
میانگین حسابی متوسط حسابی
receives
U
پذیرایی کردن از
receive
U
پذیرایی کردن از
entertain
U
پذیرایی کردن
entertained
U
پذیرایی کردن
lodges
U
پذیرایی کردن
entertains
U
پذیرایی کردن
lodged
U
پذیرایی کردن
lodge
U
پذیرایی کردن
entertainment
U
تفریحات پذیرایی کردن
to keep open house
U
ازهرکس پذیرایی کردن
wait on (someone) hand and foot
<idiom>
U
به هر نحوی پذیرایی کردن
entertainments
U
تفریحات پذیرایی کردن
to serve oneself
U
از خود پذیرایی کردن
receptions
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
welcoming
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
do the honors
<idiom>
U
مثل یک مهماندا پذیرایی کردن
welcomed
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
reception
U
قدرت پذیرش پذیرایی کردن
welcome
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
to play up
U
درست و حسابی بازی کردن
operates
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
Give the room a good clean.
U
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
reception
U
پذیرایی
receptions
U
پذیرایی
entertainments
U
پذیرایی
entertainment
U
پذیرایی
receptors
U
پذیرایی کننده
parlours
U
اطاق پذیرایی
receptor
U
پذیرایی کننده
parlour
U
اطاق پذیرایی
parlors
U
اطاق پذیرایی
reception rooms
U
اتاق پذیرایی
open house
U
پذیرایی از مهمان
reception room
U
اتاق پذیرایی
parlor
U
اطاق پذیرایی
drawing rooms
U
اطاق پذیرایی
drawing room
U
اطاق پذیرایی
drawing rooms
U
سالن پذیرایی
levee
U
مجلس پذیرایی
palor
U
اطاق پذیرایی
drawing room
U
سالن پذیرایی
accessible
آماده پذیرایی
red carpet
U
علامت پذیرایی مخصوص
at home
U
پذیرایی در ساعت معین
at someone's beck and call
<idiom>
U
همیشه آماده پذیرایی
presence chamber
U
اطاق بار یا پذیرایی
amusements
U
فریب خوردگی پذیرایی
accessibility
U
امادگی برای پذیرایی
amusement
U
فریب خوردگی پذیرایی
valhalla
U
سالن پذیرایی خدای اودین
one's d.
U
روز پذیرایی شخص درهفته
parlormaid
U
کلفت یاپیشخدمت سالن پذیرایی
hospitalization
U
پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
board and lodging
U
خوابگاه با پذیرایی غذا
[در مهمانسرا یا هتل]
arithmetic
U
حسابی
pursang
U
حسابی
pitched
U
حسابی
thorough paced
U
حسابی
arithmetical
U
حسابی
incalculability
U
بی حسابی
calculative
U
حسابی
smack dab
U
حسابی
arithmetic
U
حسابی حسابگر
simple mean
U
میانگین حسابی
roundly
U
بطور حسابی
arithmetic progression
U
تصاعد حسابی
arithmetic register
U
ثبات حسابی
mean square
U
یک مربع حسابی
arithmetic relation
U
رابطه حسابی
arithmetic series
U
سریهای حسابی
arithmetic operation
U
عمل حسابی
arithmetic operation
U
عملیات حسابی
squaring
U
منظم حسابی
areal cook
U
یک اشپز حسابی
aregular cook
U
اشپز حسابی
squares
U
منظم حسابی
arithmetic check
U
مقابله حسابی
squared
U
منظم حسابی
square
U
منظم حسابی
arithmetic expression
U
مبین حسابی
arithmetic instruction
U
دستورالعمل حسابی
arithmetic mean
U
میانگین حسابی
arithmetic method
U
روش حسابی
arithmetic statement
U
حکم حسابی
well got up
U
پاکیزه حسابی
Now you are talking. That makes sense.
U
حالااین شد یک حرف حسابی
arithmetic function
U
تابع حسابی
[ریاضی]
now you're talking
U
این شدحرف حسابی
dishonouring
U
بد حسابی عدم پرداخت
dishonors
U
بد حسابی عدم پرداخت
dishonours
U
بد حسابی عدم پرداخت
He is a habitual defaulter.
U
آدم بد حسابی است
arithmetic sequence
U
تصاعد حسابی
[ریاضی]
dishonour
U
بد حسابی عدم پرداخت
number-theoretic function
U
تابع حسابی
[ریاضی]
arithmetical function
U
تابع حسابی
[ریاضی]
dishonoring
U
بد حسابی عدم پرداخت
To pay someone handsomely.
U
به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
dishonored
U
بد حسابی عدم پرداخت
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
he is no less than a gambler
U
قمارباز حسابی است
arithmetic shift
U
تغییر مکان حسابی
Put on some decent clothes.
U
یک لباس حسابی تنت کن
He thrashed his son soundly .
U
پسرش را حسابی کتک زد
dishonoured
U
بد حسابی عدم پرداخت
to talk sense
U
حرف حسابی زدن
He is a decent fellow(guy,chap)
U
طرف آدم حسابی است
She gave us quite a decent dinner.
U
یک شام خیلی حسابی به ماداد
do something to one's hearts's content
U
کاری را حسابی انجام دادن
not on any account
U
اصلا روی هیچ حسابی
I was totally tongue-tied.
U
زبانم حسابی بند آمد
lay into a person
U
کسی را کتک حسابی زدن
arithmetic operator
U
نشان حسابی عملگر ریاضی
He always pays on the nail.
U
آدم خوش حسابی است
He threatened to thrash the life out of me.
U
مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
We had a nice long walk today.
U
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
My good fello,why didnt you tell me?
U
آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
detailed
U
حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
This dress is quite the thing.
U
این لباس چیز حسابی است
You wouldnt be here if you had any sense
U
اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
We are quits. We are even.
U
دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
We dont have qualified personnel in this company.
U
دراین شرکت آدم حسابی نداریم
variance
U
میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
to have a binge
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to be on the razzle
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree
U
حسابی جشن گرفتن
[با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
root mean square
U
ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
centroid
U
در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic instruction
U
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
arithmetic register
U
ثبات حسابی ثبات محاسباتی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com